پایان پروژه از شیر گیری!!!
دلبند مامان! مدتی بود که خیلی واسه شیر خوردن بهم وابسته شدی بودی و همش در حال نق زدن بودی و وقتی شیر میخوردی بیشتر دوست داشتی باهام بازی کنی و شیر خوردن واست یه تفریح و سرگرمی شده بود. با اینکه اصلا دوست نداشتم تو فصل تابستون به فکر از شیر گرفتنت باشم ولی بالاخره با خاله ها تصمیم گرفتیم دفعات شیر خوردنتو کم کنیم و وقتی میای سراغم سرتو با یه کار دیگه گرم کنیم.و فقط موقع خواب بهت شیر بدم. چند روزی به این صورت گذشت.تعطیلات شبهای قدر خاله فاطمه اینا رفتن مشهد خاله زهرا هم رفت خونه عمه های محمد مهدی و شما هیچ هم بازی نداشتی.یه روز داشتم تو وبلاگ یکی از دوستان(دنیاجون) گشتی میزدم که دیدم مامان دنیا جون هم دیگه به دنیا شیر نم...
نویسنده :
مامان
11:36